سید مسیح میرجعفری منتقد سینما در یادداشتی که در اختیار سایت مدارا قرار داد نوشت: کریستیانا پترزولد از مهمترین کارگردانان حال حاضر آلمان و مکتب برلین است. اوندیدن در سال ۲۰۲۰ دهمین کار او به حساب میآید. اوندیدن امسال در هفتادمین جشنواره فیلم برلین نمایش دادهشد، جایی که پترزولد در سال ۲۰۱۲ بزرگترین افتخارش خرس نقرهای را برای فیلم “باربارا” دریافت کرد. او از آغاز فعالیتش مورد توجه و تایید آلمانیها بودهاست. اما در طول ۲۵ سال فعالیت کارهای او هیچگاه جهانی نشدهاند. اوندین هم سرنوشت مشابهی داشت، در جشنواره برلین دیدهشد اما خارج از آن چندان مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار نگرفت.
سکانسهای زیادی وجود دارد که اوندین را در محل کارش، موزهای در برلین، میبینیم. اطلاعات زیادی به شکل مونولوگ به سمت مخاطب میآید و در واقع هیچکدام به دراماتیزه شدن اثر کمکی نمیکند حتی گفتن آنها از سوی اوندین، حسی از او را به ما منتقل نمیکند. برای معرفی شخصیت شاید یک بار نشان دادن شغلش کفایت میکرد. اگر نکته خاصی در این مونولوگها وجود دارد، کارگردان از بیان آن الکن است و دوربین نمیتواند روی آن تاکید کند. اگر هم وجود ندارد پس باید حذف شوند.
شکل گیری رابطه اوندین و کریستوف هم چندان واضح نیست و ناگهان رخ میدهد و وارد فازهای جدیدی میشود. سکانس شکستن آکواریوم که ایده خوبی دارد، نقطه آغاز این رابطه است. در اینجا هم دوربین پیاووی درستی نمیدهد. به سختی و با بازی خوبِ بیر و روگوفسکی؛ شکلگیری یک لحظه و احساس را میان کاراکترها حس میکنیم. بیر برای این نقش آفرینی واقعا شایسته جایزهی خرس نقرهای از جشنواره برلین بود. او ظریف و دقیق بازی میکند و همه چیز را در صورتش نشان میدهد و از درونش مایه میگذارد.
منطق و شخصیت پردازی اوندین براساس، چیزی است که ما از اسطوره کهن “اوندین” سراغ داریم. پری دریایی که با جلب عشق حقیقی مردی به انسان تبدیل شدهاست. این تمام چیزی است که مخاطب عام یا حتی خاص میداند. پترزولد، این اسطوره را اخذ کرده و در فیلمش از آن استفاده می کند اما مختصات شخصیت را تعریف نمیکند. اوندین ۲۰۲۰ چه تفاوتی با آن اسطوره دارد؟ شغلش که تفاوت دارد، بقیه ابعادش چطور؟ اثر پترزولد هیچ مولفهای از ژانر فانتزی را ندارد و اسطورهای هم نیست. تکلیفش مشخص نیست که “چه میخواهد باشد؟” پرداخت شخصیتها ضعیف است و داستان روایت خوبی ندارد. به رابطه اوندین با یوهانس و بُعد افسانهای و ورا انسانی او باید بیشتر پرداخته میشد. رویداد کشته شدن یوهانس در فیلم، اگرچه سکانس جذاب و خاصی است ولی با پرداخت بهتر شخصیتها بیشتر دیده میشد.
بدترین حرکت دوربین وقتی است که کریستوف در اتاق اوندین است و اوندین سعی دارد گفتههای خود در موزه را برای او تکرار کند، همانهایی که به بازدیدکنندگان میگوید. در اینجا دوربین سرگردان است. کات میدهد. میچرخد و هرکار میکند جز اینکه حس صحنه را بسازد یا اقلاً حفظ کند. گذشته از سکانسهای بد، فیلم یک سکانس با احساس هم دارد. وقتی کریستوف و اوندین در خیابان قدم میزنند و اوندین ناگهان یوهانس را میبیند؛ باز میگردد و او را نگاه میکند، شات فوقالعادهای را شاهدیم. آنقدر این شات خوب است که آن را چندبار در فیلم میبینیم و به پوستر فیلم هم تبدیل شده است .کافی است پوستر فیلم را ببینیم تا عشق را در چشمان او تماشا کنیم. اگر پرداخت داستان بهتر بود، این سکانس واقعا بهتر میشد و به نقطه عطف احساسات بدل میگشت اما این اتفاق نیفتاده است.
موسیقی متن فیلم به خوبی به فضای فیلم کمک کردهاست و تا جایی که ننکن بوده از این ظرفیت استفاده شدهاست و تاثیر سکانسهای مختلف را به خوبی افزایش دادهاست.
“نافانتزی” پترزولد اگرچه فیلم تراز اولی نیست اما یک بازیگر به ما معرفی کرده است از. پائولا بیر؛ برنده چهارسال پیش جایزه “مارچلو ماستاریونی” به عنوان یک ستاره مُزد خود را گرفت و درخشید.