سید مسیح میرجعفری منتقد سینما در یادداشتی که در اختیار سایت مدارا قرار داد نوشت: سندرز را با سینماییهای انیمیشینیاش میشناسیم. “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” ۲۰۱۰ موفقیت ویژهای در گیشه داشت و کمپانی را متمایل به ساخت قسمتهای بعدی هم کرد و “غارنشنینان” ۲۰۱۳ که سرنوشت مشابهی در گیشه داشت و قسمت دوم آن هم امسال پخش خواهد شد. مخاطب هدف هر دو اثر مطرح قبلی او کودکان بودند و در هر دو او توانستهبود جذابیت داستانی و بصری خوبی را در این دو فیلم ایجاد کند. در این فیلم ما با اثری مواجه هستیم که انیمیشن نیست و مخاطب آن هم دسته کلی و بزگتری از مخاطبان است؛ اگرچه فیلم محدودیت سنی سفت و سختی ندارد. این فیلم ترکیبی است از تکنولوژی CGI و بازیگران واقعی است. احتمالاً تنها چیز واقعی فیلم همین بازیگرانش باشند. کاراکتر اصلی داستان که یک سگ است تماماً کامپیوتری است و هیچ لوکیشنی در فیلم وجود ندارد و تمام فضاها با کامپیوتر خلق شدهاست.
این فیلم را باید تجربهای در زمینه CGI بدانیم نه بیشتر. در تمام لحظات فیلم ما این را درک میکنیم که این سگ یک سگ واقعی نیست و همین موضوع فیلم را از یک تجربه واقعی فاصله میدهد. ما درک میکنیم که کوهها و برفها مجازی هستند و این درک بین ما و اثر فاصله میاندازد. باک (سگ اصلی) پر از اشکال است از اندازه این موجود تا راه رفتن او، به ویژه راه رفتن روی برف برای اولین بار که حقیقتاً هیچ ربطی به یک سگ واقعی ندارد و اینکه کارگردان میان انیمت یک سگ فانتزی و یک سگ رئال ماندهاست. قطعاً این سگ با اژدهایان انیمیشن “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم” متفاوت است اما آیا در حرکت این سگ هم این موضوع رعایت شدهاست؟ خیلی از اوقات خیر سکانسهای اولیه را در نظر بگیرید؛ پریدنهای این سگ در اتاقهای خانۀ صاحبش و بالا و پایین شدنهای تخت، هیچکدام نشان از یک فضای واقعی ندارد.
فیلمنامه این اثر هم چندان قابل توجه نیست. اگرچه اقتباسی از رمانی به همین نام اثر جک لندن است اما در اقتباس اصلاً نتوانسته به خود رمان نزدیک شود و آن را هدر دادهاست. پردازش شخصیت منفی داستان بسیار بد است. شخصیت هل حضور کمی در خود کتاب دارد در اینجا احتمالاً برای ایجاد یک جاذبه حضور آن را پررنگتر کرده با که پرداخت ضعیف کارکرد عکس دارد. فیلمنامه حتی کشش یک فیلم سرگرم کننده و پاپ کورنی را ندارد. حدوداً از دقیقه ۲۰ – ۳۰ متوجه میشویم که سیر داستان بازگشت باک به یک سگ شکاری غیر خانگی است که از آن موجود لوس خانگی اولیه فاصله دارد. هنگامی که ما این روند را متوجه شویم، تا پایان فیلم هر تمهیدی که کارگردان برای افزودن تعلیق بیندیشید کار ساز نیست و فقط آزاردهنده میشود. یکی از نکات عجیب دیگر تغییر زبان کاراکتر عمر سی از انگلیسی به فرانسوی است که هیچ منطقی ندارد.
تنها نکته مثبت فیلم بازی هریسون فورد است. ستاره بزرگ دهههای گذشته هالیوود که پس از مدتها بازگشت خوبی داشت و مجدداً خود را همچنان توانمند نشان داد.
فیلم “آوای وحش” هدر دادن یک سوژه اقتباسی جذاب و قدرتمند بود و همچنین تجربهای ناموفق در زمینه استفاده از تکنیکهای CGI است؛ مشخص نبودن شیوهای است که کارگردان میخواسته برای ساخت فیلمش انتخاب کرده، قطعاً هدف او ساخت یک انیمیشن مانند آثار قبلیش نبوده، آیا این فیلم میخواسته اثر مانند لایو اکشنهای دیزنی باشد؟ اگر اینطور است در این مورد قابل مقایسه با بدترین بازسازیهای دیزنی در سالهای اخیر است.
در مورد توجه بیش از اندازۀ منتقدان ایرانی به این اثر باید گفت هنگامی که بهترین آثار معاصر هالیوود را با دلایل واهی نقد میکنند باید بنشینند و ساعتها “آوای وحش” که با اغماض اثری عادی است؛ ستایش کنند.
استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: در شبکههای مجازی نطق قدیمی آقای رییس جمهور فعلی را میبینیم که میخواهد به دولت قبلی طعنه بزند و خطاب به دولت قبل میگوید «شما کاری کردید که قیمت دلار به ۵ هزار رسیده است»، ولی الان وقتی قیمت دلار را میبیند، چه حالی میشود؟ گزارش بدهد که چه تحویل گرفته، چه عده داده و کارنامه اش چیست؟
زهره سادات لاجوردی، نماینده تهران در مجلس گفت: متأسفانه مماشاتی که با بیحجابی و بی حیایی صورت گرفت کار را برای مقابله با بیحجابی و بی حیایی سختتر کرده است.