مایلیکهن: ما اینجا فوتبال نداریم، «شوتبال» داریم!
محمد مایلیکهن گفت: من کشورم را دوست دارم. من هم میتوانستم بروم. با همه بدیها و خوبیهای کشورم جای دیگری نمیتوانم زندگی کنم. همینکه در کوچه و خیابان چند نفر ما را خجالت میدهند از هر چیزی مهمتر است. در مترو دو نفر بلند میشوند تا من بنشینم؛ این محبتها مرا زنده نگه نداشته است. من هم مهاجرت میکنم، اما به آن دنیا نه کشوری دیگر.