حسین نجفی کارشناس سیاسی و فعال رسانه ای در یادداشتی که در اختیار مدارا قرار داد نوشت: حلول جهان «پساحقیقت» در منظر برخی از نوجوانان و جوانان ایران، نشان بارزی از ناکارآمدی سخنگوها و بلندگوهای جامعه است که تماما در خدمت منافع جریانی، تیترهای ریز و درشتی را به جامعه شلیک نموده و مرجعیت رسانههای جامعه نظیر روزنامهها و سایتها و حتی مجلات روشنفکری هم به افول گراییده ست.
نسل جدید در چنین شرایطی ، بدور از پیچیدگیهای کلامی و زبانبازی رسانهای و فاخر اندیشی روشنفکری، نه دغدغهای برای «شناخت دروغ» و نه تلاشی برای «کشف حقیقت» دارد بلکه، «همسان بودن» با دیگری و هم هویت بودن با «دیگری»، یافتن «دیگری همدرد» و تخیلات مشترک، برایش مهمتر از صحت و سقم «تیترها و عناوین» است چراکه بعضا هیچ تعلقی با تیترها و عناوین ندارند.
انباشت چنین موضوعاتی منجر شده تا نوجوان یا جوان در مواجه با پدیده هاو حوادث، دغدغهای برای «دروغ یا حقیقت» نداشته و اساسا منظر «تخیل و هویت» نقطه نگرش جوان امروزی بنظر میرسد. ازینرو تلاشهای صدا و سیما در یارگیری از جناحین کشور ، تریبون دادن و بسترسازی گفتگو و بازگشت رسانه بهعنوان مرجع، پیوند ماهوی با چنین صورت مسئلهای ندارد. بهعبارتی دیگر، منتهیالیه چپ جریان چپ و حتی رادیکالهای دیگر جریانات هم، بعضا توان اقناع سازی، همراهسازی و حتی همدردی نیز نداشته چرا که در منظر این نسل، خروجی و کارکردهای جریانات چپ و راست و یارگیریهای فصلی و هیاهوی میتینگهای سیاسی، فراموشی وعدهها و رفتار اپورتونیستی، تماما روشن است و این موضوع اختصاص به جوانان این طرف یا آن طرف جناحین کشور ندارد.
اساسا میدانهای سیاسی و ستادهای انتخاباتی شاهد حضور جوانانی بود که در فردای پیروزی حتی بدهکار پول بنزین موتورسیکلت بوده و چه بسیار جوانانی که در فردای پیروزی، نادیده گرفته شده و اساسا به رسمیت شناخته نشدند و رقابت و تلاش برای آینده، برایشان مفهومی «تقریبا هیچ» تلقی میگردد. لذا مکانیسمهای اینچنینی و ظرفیت های تحرک اجتماعی وفرصت های رشد در چنین فضاهایی «بعنوان حداقل ها»، هیچ انباشت یا تداومی از امید را موجب نشده است.
خیانت بزرگتر اما سادهسازی امور، تقلیلگرایی تحلیل و معیارهای احساسی دادن به نسل جوانیست که مدتها مخاطب روشنفکری مجازی بوده و عقلانیت کشور و جامعه را، هدف تندترین رفتارهای غیرعقلانی با فیگورهای روشنفکری قرار داده و کوچکترین چشم انداز امید در جامعه را کور نموده است و با «نمایشهای کلامی» و «بازیهای زبانی» دست به جدالهایی زده که اساسا مرتبط با جامعه ما نبوده است. صحبت از «طبقه همیشه برنده» «عدم امکان باخت» «شکست قطعی فرودستان» ، بی آیندگی و مضحکه «نئولیبرالیسم» و تسلط قواعد بازار بر سیاست و زندگی و آینده و معیشت و… تزریق بیحد و حصر نا امیدی و وحشت بر جامعهای بود که حتی نخبگان و تحصیلکردگان آن هم، در طوفان سیاه مجازی، گرفتار شدند. طرح مباحث انسان بازنده و نسل بیآینده شاهکار چنین روشنفکری مجازی ست.
گذار کانون منازعه و سیاست از «معیشت به هویت» ، تاوان تلخیست که البته میتواند پایان تلخی نداشته باشد. در چنین فضاهایی، بیتردید انبوه رباتها در فضای مجازی، نیروهای نیابتی در رسانهها و ماهوارهها ، نفوذیها در گوشه و کنار، محافل ضد ایرانی و گروههای ضد اسلامی در اتاقهای فکر و تحولات میدانی، در تلاشاند که بر آتش رادیکالیسم، رومانتیسم و هرج و مرج بدمند اما، فهم صورت مسئله، حفظ کرامت و «به رسمیت شناختن هویت» و مدیریت الگوی اعتراض، و عبور از خیابانسالاری به جامعه مدنی و نهادمندی فرایندها، نتیجه ارزشمندی بهدنبال دارد.
گفتمان مرکزی جمهوری اسلامی و تاکید مستمر بر «جهاد تبیین» و پرهیز از گفتمانهای تقابلی و قهری، قدم مهمیست که ریشه در ماهیت و عقلانیت نظام سیاسی داشته و در تداوم همین راهبرد، میبایست بدور از هیجان و در چهارچوب نهادی و رسمی و مفروض مهم «پذیرش دیگری» قدمهای موثری برداشته شود