به گزارش سایت خبری مدارا؛ جماران نوشت: «آسیب شناسی مهاجرت نخبگان»، عنوان نشستی بود که عصر روز یکشنبه به میزبانی خانه اندیشمندان علوم انسانی و با همت انجمن جامعه شناسی ایران، انجمن مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی ایران و انتشارات ثالث برگزار شد. محمدجواد ظریف، وزیر خارجه پیشین، علی اکبر صالحی، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران و قائم مقام رئیس فرهنگستان علوم ایران و سیدرضا صالحی امیری، سیاستمدار و فعال علمی و فرهنگی از سخنران های این نشست بودند.
محمد جواد ظریف، وزیر خارجه پیشین با اشاره به اینکه مهاجرت یک واقعیت در کشور ما است و با امید و آرزوی ما این واقعیت تغییر نخواهد کرد، سخنان خود را آغاز کرده و گفت: به نظر من مشکل عمده ما نگرش ما است که مزیت نسبی ایران و انقلاب اسلامی را فدای حوزه هایی کردیم که اتفاقا در آنها مزیت نداریم. مهم ترین مزیت نسبی ما مردم ما هستند و نگاه انسان محوری که ما در ابتدای انقلاب به این مزیت داشتیم باعث شد که نفوذ گسترده ای هم در داخل و هم در جهان داشته باشیم.
هرچه ما از این مردم دور شدیم توانمندی ما کمتر شد و جذابیت ما هم برای مردم کمتر شد. لذا جاذبه ای وجود ندارد که مردم را به سمت خود بکشاند یا آنها را نگاه دارد. این به نظر من مشکل سامانه زمامداری است که به مهاجرت منتهی می شود.
مشکل دوم میان سامانه زمامداری و مردم است و آن مشکل امید است. امید به آینده. شاید اگر با هر کسی که به دنبال مهاجرت است صحبت کنید می شنوید که جوانترها برای آینده خود و میانسال هایی که به دنبال مهاجرت هستند برای آینده فرزندان خود در ایران نگران هستند. امید به آینده ارتباط بسیار مستقیمی با مهاجرت دارد. مهاجرت معکوس نخبگان در سال های ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ با زحمات آقای ستاری در حال شکل گرفتن بود . چرا ؟ به این دلیل که امید ایجاد شده بود و همان امید بود که در واقع میزان تورم را کاهش و رشد اقتصادی را افزایش داد وگرنه اتفاق اقتصادی خاصی رخ نداده بود بلکه امید ایجاد شده بود. متاسفانه امید را خود ما نابود کردیم. چرا که امید مانند عزت تا حد زیادی برساخته است. دستگاه تبلیغاتی می تواند امید و عزت را برسازی کند. ما متاسفانه با یک سیاست منسجم ناامیدی و ذلت را در این کشور برسازی کردیم.
من یک نمونه را خدمت شما بگویم: من می رفتم کربلا در حرم امام حسین (ع) برادر جانباز حزب الله لبنان که یک پای خود را در مبارزه با صهیونیست ها از دست داده بود می خواست شانه بنده را ببوسد که شما برای اسلام و تشیع عزت آفریدید، در همان کربلا از در حرم داشتم میرفتم بیرون یک آقای روحانی ایرانی به من گفت که خدا ذلیلت کند که ما را ذلیل کردی! چطور است که یک مجاهد لبنانی فکر می کند ما عزت آفریدیم، یک روحانی ایرانی فکر می کند ما ذلت آفریدیم؟ عزت و ذلت و امید برساخته است. مجاهد حزب الله پای تلویزیون لبنان نشسته واقعیت را دیده، روحانی ایرانی پای صداوسیما نشسته یک بمباران ذلت آفرینی را شاهد بوده که بر روی او تاثیر گذاشته است.
آقای اوباما می گوید اگر می توانستم یک پیچ و مهره از برنامه هسته ای ایران باقی نمی گذاشتم ولی «نمی توانم». آن «ولی نمی توانم» را در ایران نمی گویند. بجای اینکه از حرف اوباما عزت و امید برسازی کنند، ذلت و ناامیدی برسازی می کنند. خب جوان ما چه کند؟ نتیجه چه می شود؟ جوان ما می رود.
مورد سوم مردم هستند. آنسوی ماجرا را از نظر خودم گفتم و اگر اجازه بدهید این سوی ماجرا را هم بگویم. مورد سوم آرزومندی است. آنچه که از جانب مردم به مهاجرت منتهی می شود آرزومندی است. همان که یک بار عرض کردم خودمان انتخاب کردیم: فاصله میان آرزوها و واقعیات. فاصله میان اوهام و جهان خارج. کسانی که مهاجرت می کنند عموما نمی دانند آنطرف چه خبر است بلکه آرزوهایی دارند و زندگی دیگری را در آنجا تصور می کنند. البته برخی ناگزیر از مهاجرت هستند و من درباره آنها صحبت نمی کنم . ما در این باره آیه قرآن هم داریم که زمین برای مهاجرت وسیع است پس مهاجرت ذاتا امر بدی نیست. گروهی هم هستند که با آرزومندی مهاجرت می کنند. آنچه مشکل اساسی جامعه ایرانی از زمان صفویه تا امروز بوده این است که سیاست ما و برنامه ریزی ما براساس آرزوها است. یکی از اساتید حوزه اقتصادی به من گفت که تمام برنامه های پنج ساله از زمان پهلوی تا کنون براساس آرزو بوده و هیچکدام براساس واقعیات نبوده است. مشکل این است که شما براساس آرزو برنامه ریزی می کنید و به آرزوی خود نمی رسید و به جای آنکه از آن نقطه به بعد واقع گرا شوید بیشتر آرزومندی می کنید. این آرزوها یک چرخه معیوب پایان نیافتنی را ایجاد می کند.
ما آرزو می کنیم که با مهاجرت به خارج وضع ما بهتر شود اما در بسیاری از مواقع نمی شود و من به عنوان کسی که بیش از سی سال از عمر خودم را در خارج از کشور گذرانده ام می توانم بگویم هرآنکسی که من در خارج از ایران می شناسم جز تعداد معدودی، زندگی بسیار معمولی دارند و کارهایی می کنند که در ایران حاضر به انجام آن نبودند.
فاصله گرفتن از انسان به عنوان مهم ترین اهرم قدرت ، ایجاد ناامیدی و برسازی ناامیدی و برنامه ریزی بر اساس آرزو، این سه موارد دلایل اصلی مهاجرت از نظر من هستند.
مهاجرت یک واقعیت است و سوال این است که آیا ما می توانیم به این واقعیت به دیده فرصت نگاه کنیم یا حتما باید آن را به چشم تهدید نگاه کنیم. مهاجرت یک واقعیت بسیار تلخ است اما نگاه ما به جهان نگاه تهدید محور است. همان نگاهی که باعث شده انسان را کنار گذاشته و ابزار را بچسبیم. نگاه ما به محیط همسایگی ما نگاه تهدید محور است.
اینکه من گفتم میدان بر دیپلماسی غلبه می کند، این سوال را ایجاد می کند که چرا این اتفاق رخ می دهد؟ به این دلیل که تهدید بر فرصت غلبه می کند. نگرانی بر تلاش و زمان سنجی و استفاده از امکانات غلبه می کند. نگاه تهدید محور نمی تواند مبنای توسعه باشد. نگاه تهدید محور نمی تواند مبنای پیشرفت باشد. طبیعت نگاه تهدید محور یک برآیند است . نمی توانیم سیب بکاریم اما پرتقال برداشت کنیم. ما به مهاجرت هم به عنوان تهدید نگاه می کنیم. ایرانی و نخبه خارج از کشور برای ما یک فرصت است و نه یک تهدید. ما باید زمینه را برای جذب این فرصت ها فراهم کنیم . به هر دلیلی فردی رفته و ما نتوانستیم برای او انگیزه ماندن ایجاد کنیم، حالا که رفته باید او را به دیده فرصت برای کشور بنگریم.
شاید سالها طول بکشد تا ما بتوانیم بستری را فراهم کنیم که مهاجرت نخبگان یک بار دیگر معکوس شود. اما ما می توانیم این نگرش را تغییر دهیم که مهاجر دشمن ما نیست. کسی که خارج از ایران مستقر شد دشمن ما نیست. این فرد همانقدر ایران را دوست دارد که من دوست دارم. همانقدر که من نگران آینده ایران هستم او هم نگران آینده این کشور است. همانقدر که من نگران اسم خلیج فارس هستم او هم نگران اسم خلیج فارس ما است. همانقدر که من تحریم را به ضرر مردم ایران می دانم و از آن بیزار هستم او هم از تحریم بیزار است چرا که بستگان و دوستان او را در ایران تحت تاثیر قرار می دهد. چهار نفر که در خارج از ایران دکان باز کرده و از ایران برای منافع شخصی خود خرج می کنند نماینده همه ایرانی های خارج از کشور نیستند. تمام جامعه ایرانی خارج از کشور شبیه آنها نیست. جامعه ایرانی خارج از کشور وطن پرست است و آبادانی ایران را می خواهد.
اگر ما این نگرش خود را تغییر دهیم می توانیم از مهاجرت که البته واقعیت تلخی است یا کمترین ضرر را بکنیم یا از آن بهره مند شویم. چرا ایرانی خارج از کشور نباید احساس کند که راحت می تواند به کشور خودش رفت و آمد داشته باشد؟ چرا نباید احساس کند که هر زمان که خواست می تواند به ایران بیاید در دانشگاه به عنوان نمونه تدریس کنید و سپس هم خروج ایمنی از ایران داشته باشد؟ چرا این احساس آرامش را برای ایرانی خارج از کشور فراهم نمی کنیم؟ چرا ایرانی خارج از کشور نباید احساس کند زمانی که به کنسولگری ما در کشورهای دیگر مراجعه می کند به خانه خودش رفته است؟ من زمانی که در ماموریت خارج از ایران بودم به دوستان ایرانی مقیم خارج که به سفارت یا کنسولگری می آمدند می گفتم اینجا خانه شما است و ما مستاجر هستیم.
ما باید ایرانی خارج از کشور را از خودمان و فرصت بدانیم، ایرانی هرجا که هست پایه قدرت ملی ما است. باید بپذیریم که بزرگترین منبع قدرت برای ایران، ایرانی است . بزرگ ترین بازدارنده در برابر تهدیدهای خارجی، ایرانی های داخل و خارج از کشور هستند.