محمدجواد لاریجانی میگوید الان بدترین زمان برای مذاکره با آمریکاست و اساساً نباید با آنها وارد مذاکره شویم چرا که برای کشور هیچ فایدهای ندارد بلکه ضرر هم دارد. اما او برای مذاکره با اروپاییها پیشنهاد جالبی ارائه میکند.
به گزارش سایت خبری مدآرا، محمد جواد لاریجانی در پاسخ به سوال خبرگزاری تسنیم درباره مذاکره با اروپا و ادامه مذاکرات درباره برجام گفت: تردیدی نیست که همان کمیسیون مشترک است. ایشان تاکید هم کردند که در همان چارچوبها صحبت کنند و ترامپ جزو این قاعده نیست. نکته کلیدی این است که آقا فرمودند: ترامپ توبه کند و بگوید اشتباه کردم که از برجام خارج شدم و به برجام برگردد”. این بازگشت هم صرفاً اعلامیه نمیخواهد، هم باید اعلام کند و هم باید عمل کند. منتها جناب آقای روحانی میگوید اگر تحریمها را بردارد، کافیست. در حالیکه بین برداشتن تحریم با بازگشت به برجام کاملاً تفاوت دارد.
در واقع براساس برجام برداشتن محدویتهای هستهای به صورت تدریجی و براساس یک متن و قرارداد است و رفع تحریمها میبایست یکباره و به تعبیر ریاست محترم جمهوری “بالمرّه” صورت گیرد. البته ما که از منافع برجام برخوردار نشدیم، منتها میتوانیم از منافع زمانی ختم آن برخوردار شویم. یعنی طبق برجام باید به تدریج این محدودیتهای ما برداشته شود. ماهیت برجام همین است. اما وقتی میگوییم فقط تحریمها برداشته شود، یعنی تازه رسیدیم به این مرحله که آمریکا میگوید: باشد؛ مثلاً من به مدت ۲ یا ۴ ماه یا یکسال تحریمها را برمیدارم ولی در این مدت هم راجع محتوی برجام، دائمی شدن آن و دیگر مسائل بحث شود!!
ایستادن بر روی مسئلهی برداشتن تحریمها و صورت مسئله را اینطور چیدن، یک کانتکس(زمینه) کاملاً آسیبپذیر برای ما ایجاد میکند. رهبر معظم انقلاب فرمودند: تحریمها را در قالب برجام که متعهد شدید، بردارید و ما هم بعد از مدتی از محدودیتهای خود خارج میشویم. بنابراین ما اصلاً نباید فقط به برداشتن تحریم اشاره کنیم. تحریمها باید در چارچوب برجام برداشته شود نه اینکه تحریمها را صدقهای بردارند یا مکرون به عنوان دلال دورهگرد بگوید: من برای شما دلالی کردم و ۱۵ میلیارد از پول نفت خودتان را میتوانید اینگونه بگیرید و… اینها به درد ما نمیخورد. اینها بیان ولی امر نیست. این موارد از نظر منافع هم به درد ما نمیخورد.
لذا ما مخالف مذاکره نیستیم. بلکه ما باید بلد باشیم چگونه زمینه را درست کنیم.
در مورد گامهایی که پس از خروج آمریکا از برجام و بدعهدی اروپاییها اعلام کردیم برمیداریم، میتوان چند نکته گفت. گام اول این بود که انبار ذخایر غنیشده و آب سنگین ما به بالاتر از حد متعهدشده در برجام برسد. خُب، اگر بخواهیم به برجام برگردیم، اضافه آن را میفروشیم اما درباره گامهای بعدی بخصوص گام سوم که رئیسجمهور فرمودند: “گام خیلی مهمی است” و بعد بلافاصله گفته میشود: اگر آمریکا به برجام برگردد، ما به وضعیت اول برمیگردیم. پس معلوم است این گام مهمی نیست و غربیها به خوبی این را میفهمند.
اگر بخواهید گام مهمی در حوزه تحقیق و توسعه بردارید باید چندین سال کار کرده و سرمایهگذاری زیادی کنید، مگر خمره رنگرزی است که یک روزه رنگ کنیم و بعد بهم بزنیم؟ دقیقاً آمریکاییها میفهمند که گام مهمی برداشته نشده است. این سیگنال خوبی نیست.
میخواهم بگویم وقتی ما میخواهیم به اینها علامت دهیم و مذاکره کنیم، باید زمینه را درست بچینیم. باید گامی را برداریم که دیگر صفر بشو نباشد. گامهای مهم مشخص است. اول محدود کردن نظارتها است. این خیلی ملموس است. چراکه برای غرب خیلی مهم است که بتوانند از تمام زوایای فعالیت ما، عکس و گزارش بگیرند. این برایشان از هر چیزی مهمتر است بنابراین شما میتوانی این موضوع را دو درجه کم کنی؛ و یا اینکه غنیسازی ۲۰ درصد را شروع کنیم و بگوییم این دیگر برگشت ندارد.
گامهایی که برای غرب معنادار است و آنها احساس خطر میکنند، چند زمینه است؛ اول محدود کردن نظارتها آن هم قدم به قدم است. دوم تولید ۲۰ درصد است، سوم آغاز ساخت یک نیروگاهی است که با آب سنگین و پلوتونیوم کار کند و حدود ۶۰ تا ۷۰ مگاوات هم برق تولید کند و یا اینکه غنیسازی لیزری را شروع کنیم. این نوع غنیسازی مثل پهپاد است و با یک پنجم فضای نطنز هم میتوانیم چنین کاری کنیم. کار راحتی است و نسبتاً علمش را هم داریم. این بخش از تحقیق و توسعه، مهم است وگرنه تحقیق و توسعه برای ثبت در تاریخ که فایده ندارد. اینها مواردی است که باید شروع کرده و اعلام کنیم برگشت ناپذیر است. اینگونه میتوانیم کانتِکس مذاکره را عوض کنیم.
درباره اینکه بعضی مقامات دولتی میگویند به غنیسازی ۲۰ درصد نیاز نداریم، باید دقت کنیم که اینجا بحث مهمی مطرح است که اصلاً توانمندی هستهای چیست و چرا باید داشته باشیم؟ هم مفهوم آن مهم است و هم دلیل آن. احساس من این است که بسیاری از مدیران عالی سیاسی نظام هم نمیدانند این چیست و چرا باید داشته باشیم؟
پس از جنگ جهانی دوم تکنولوژی و علم هستهای پیدا شد. اتفاقاً پدیده عجیبی بود: هم ابعاد سیاسی و استراتژیک و هم ابعاد علمی و تکنولوژیک داشت. یک تکنولوژی و دانش ویژهای بود. از آنجا بحث توانمندی هستهای مطرح شد. توانمندی هستهای سه پایه دارد. رکن اول آن مساله نیروی انسانی است. نکته دوم امکانات و از همه مهمتر پروژههایی است که سازمانهای مربوط به آن مشغول است. شما افراد نابغه را با امکانات بسیار وسیع بیاور اما به آنها بگو کرم ضدآفتاب تولید کنید! این توانمندی هستهای نمیشود. اما افراد نیمچه نابغه با لوازم نه خیلی پیشرفته اگر مشغول پروژهی غنیسازی ۲۰ درصد شوند، این میشود توانمندی هستهای. این بحث بسیار مهمی است.
امروز توافق برجام از نظر آمریکا و اروپا توانمندی هستهای را نشانه گرفته است. نه اینکه دولتمردان ما خواسته باشند، بلکه غرب توانسته اینگونه به ما تحمیل کند. هم نیروها را تحلیل برده و هم امکاناتمان در حال اسقاط شدن است. حالا دیگر جوانان ما در دانشگاه نمیتوانند این درسها را بخوانند چون بلافاصله رکورد میشوند. اگر داخل یک مقاله کلمه اورانیوم باشد، هیچ جا آن را چاپ نمیکنند. اساتید این موضوع، کنار کشیدند و میگویند هرروز ما را “چک”-وارسی- میکنند و ما حوصله نداریم. از همه اینها مهمتر اینکه به هیچ پروژه مهمی بها نمیدهند.
حالا سوال این است آیا باید این توانمندی را داشته باشیم یا خیر؟ این سوال از جنگ جهانی دوم به عنوان یک موضوع مهم مطرح است و هرکسی که از صحنه بینالمللی آگاهی دارد، میداند که برای کشوری مثل ما داشتن چنین توانمندی بسیار مهم است. ضمن اینکه این توانمندی سبب میشود بیش از صد و پنجاه رشته مرتبط با علوم و فنون که در سایر رشتهها دخیل بوده و تاثیرگذارند، به حرکت دربیایند.
معنای توانمندی هستهای این نیست که بمب داشته باشیم، مفهموم آن بسیار پیچیده و تکنولوژیک است. باید از این توانمندی مثل چشمهایمان نگهداری کنیم و آن را روز به روز پیشرفت دهیم. این برای کشور ما ارزش بالای استراتژیک دارد. شاید کسی بگوید: وقتی ما اینقدر نفت داریم چرا نیروگاه هستهای میخواهیم؟ معلوم است این شخص اصلا نمیداند توانمندی هستهای چیست.
اگر ما توانمندی هستهای نمیخواستیم اما دنبال نیروگاه اتمی بودیم ممکن بود بحث اقتصادی آن مطرح باشد اما اگر دنبال توانمندی هستهای رفتیم فقط به دلیل تولید برق نبود. تولید برق هم مثل سایر حواشی آن، یک بخش کوچکی از این توانمندی است.
البته مذاکره میتواند با شرایطی در آینده صورت بگیرد. طبق فرموده مقام معظم رهبری ما هیچ وقت درِ مذاکره را نبستیم. مثلاً میگویند مذاکره کنیم تا برجام دائمی شود یا موارد دیگری به برجام اضافه شود. اما ما میگوییم حاضر نیستیم مذاکره کنیم. چرا حاضر نیستیم؟ چون شرایط مذاکره باید ایجاد شود.
اگر از من بپرسید شرایط مذاکره باید چگونه باشد؟ میگویم اول باید شرایط برد- برد(به قول آقایان) قبلی را به صفر- صفر تبدیل کنند. یعنی ما دیگر تعهدات برجامی نداشته باشیم.
من از همان ابتدا هم گفتم باید اعلام میکردیم با رفتن آمریکا از برجام شاید ما تعهد اخلاقی نسبت به اجرای برجام داشته باشیم اما هیچ تعهد قانونی و الزام بینالمللی نداریم. باید دست خود را باز میگذاشتیم. متاسفانه جناب آقای روحانی دائم اصرار داشتهاند که در برجام حضور داریم، در حالیکه طرف مقابل دیگر در برجام نیست. این چه پایبندی است که به خودمان تحمیل میکنیم؟ این اصلا قابل دفاع نیست.
فکر میکنم تعهدات اتمی بینالمللی ما هم قابل بازنگری است. وقتی تعهدات بینالمللی اتمی ما یکطرفه باشد به درد نمیخورد؛ مثلا در مورد NPT که به نظرم سند خوبی هم هست اما وقتی مساله عدم اشاعه، همکاریها در مورد صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای و توسعه صلحآمیز برای همه کشورها یکی است و متاسفانه عمده این موارد برای ما ممنوع شده است و ما هم نمیخواهیم بمب تولید کنیم، پس چرا خود را تحت فشار عدم اشاعه و دیگر محدودیتهای آن قرار دهیم؟
به نظر من اول لخت و عریان و صفرِ صفر شویم بعد در مورد تعهدات اتمی صحبت کنیم. نه اینکه تحت فشار برجام و تحریمها باشیم، آن هم در شرایطی که طرفهای مقابل درصددند برجام و محدودیتها را برای ما دائمی کنند، بعد تن به مذاکره هم بدهیم؟ بدترین موقع برای هرگونه مذاکره جدید در این شرایط است.