به گزارش سایت خبری مدارا؛ از ابتدای دولت موقت در اثر رقابتها بر سر قدرت و روح انحصارگری، کارشکنیهای زیادی علیه دکتر چمران و دیگر همکاران بنده از ناحیهی چپیها و سپس بعضی افراد غیرعادی یا متعصب مدعی انقلاب و اسلام! به عمل میآمد. در همان ایام که ایشان جان بر کف در سنندج و پاوه و سردشت و ارومیه میجنگید و به ارتشیان و پاسداران و داوطلبان، روحیه و ایمان و تعلیم و تربیت نظامی میداد، این دوستان و مدعیان خدمت و این دشمنان ظاهرا دوست، از تکرار و استمرار بر اینکه چمران مزدور آمریکا و جاسوس موساد و سیا است، دریغ نداشتند.
چهار روز پس از شهادت دکتر مصطفی چمران هفتهنامهی مردم ایران موسوم به جاما گفتوگویی را مهندس بازرگان دربارهی ایشان انجام داد. آنچه در پی میخوانید فرازهایی از سخنان مرحوم بازرگان با جاما دربارهی دکتر چمران است که در تاریخ چهارم تیر ماه ۱۳۶۰ منتشر شد:
آشنایی و ارتباط من با شهید چمران از دانشکدهی فنی در حدود سالهای ۱۳۳۲ شروع شد. ایشان همدرس با مهندس امیرانتظام بود و یکی از پراستعدادترین شاگردان دانشکده بود. من در اول شیفتهی خط و انشا و نقاشی ایشان شدم و به زودی دیدم این جوان بر خلاف معمول هم در دروس نظری برجسته است و هم در دروس عملی دانشکده و علاوه بر آن مسلمانی خدمتگزار و باایمان و بامعرفت میباشد. وی از اعضای علاقهمند انجمن اسلامی دانشجویان و بعدها انجمن اسلامی مهندسین شد و به این ترتیب با یکدیگر همکاری نزدیک پیدا کردیم، که تا لحظهی شهادتش ادامه یافت.
به اقتضای زمان و در برابر گروههای چپی، چمران در جرگهی ملیون طرفدار دکتر مصدق و فعالین برای نهضت ملی شدن نفت قرار میگرفت. ولی یادم نیست که در هنگامی که برای ماموریت برای خلعید از شرکت نفت رفته بودیم، از ایشان استفاده شد یا نه. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جزء گروههای مسلمان نهضت مقاومت ملی بود و سپس به تدریج که امکانات عمل و دایرهی فعالیت و مقاومت در ایران تنگ میشد، جوانان پرشور و داغ ما راهی مصر و فلسطین و اروپا و آمریکا میشدند.
چمران مانند عدهای دیگر از دانشجویان به آمریکا رفت و از آنجا سفری به مصر و فلسطین برای فرا گرفتن تعلیمات نظامی چریکی، شورشی و ضد دولتی نمود. در آمریکا آنطوری که عقیده و رویهی دوستان بود، هم تکمیل معلومات مهندسی و تامین معاش مینمود و هم در راه اسلام و ایران فعالیت میکرد. دکتری در مهندسی را در آنجا گرفت و در مهمترین موسسات صنعتی و تحقیقاتی با موضع درخشان کار میکرد؛ و با یک خانم آمریکایی که بعدا مسلمان و جزو مخالفین سرسخت شاه و طرفدار مبارزین ایران گردید، ازدواج نموده، صاحب ۴ فرزند شد. در ابتدای ورود به آمریکا به تبلیغ و پخش کتابهای «شرکت انتشار» پرداخته و برای تاسیس انجمن اسلامی ایرانیان در آمریکا زحمت فراوانی کشید.
به تدریج که فعالیت محصلین مقیم در آمریکا زیاد میشد و شاه و ساواک را مستاصل میکرد، دولت ایران با سفارتخانهی ایران به دکتر چمران فشار آورد تا دست از فعالیت سیاسی بردارد و از طرفی به ایشان پیشنهاد شد که میتواند در کمپانی «بل تلفن» در یک پروژهی اتمی با حقوق و مقام بالا استخدام شود، به شرط آنکه دست از فعالیتهای مبارزاتی بردارد. طبیعی است که چمران دین و میهن خود را به دنیا و زندگی مرفه در آمریکا نفروخت، سهل است که مصممتر به ادامهی مبارزه بر علیه استبداد و استیلا و کمک به برادران فلسطینی و فدا کردن زندگی خانوادگی خود شد و خانمش را هم طلاق داد.
[…] در یک جلسهی مهمانی که به افتخار و برای دیدار با آقای موسی صدر که در ده یا دوازده سال قبل [حدود سالهای ۴۸ تا ۵۰] دایر شده و از بنده هم دعوت کرده بودند، آقای موسی صدر به طور خصوصی شمهای از اقدامات خود در لبنان را برای بالا بردن سطح فرهنگی و اقتصادی شیعیان آنجا تشریح کرده و گفت قصد دارد یک مجتمع حرفهای و تربیتی دایر نماید و از بنده راهنمایی خواست. بنده گفتم بهترین شخص که هم مهندس باشد هم متدین و هم مبارز و به درد شما بخورد، مصطفی چمران است ایشان در مراجعت به لبنان از چمران دعوت کرد و این عقد و پیمان به بهترین وجه در منتهای صداقت و صمیمیت بین آنها بسته شد. چمران خوشحال بود که با این کار خود جوانان شیعهی لبنان را سربازان سربلند نجات فلسطین خواهد کرد و برای امام موسی صدر نیز هم مدیر و مشاور شد و هم راهنمای نظامی در نهضت محرومین و فرماندهی عملیات چریکی و گردانندهی گروه نظامی امل نیز بود.
بنده دورادور از کارها و جانبازیها و گرفتاریهای چمران در آنجا، مطلع میشدم و یکی دو بار اطلاعات و مقالات آموزنده در تشریح اوضاع سیاسی لبنان و مخصوصا شیعیان و اینکه چگونه فداکاری میکنند و بیش از خود فلسطینیها در معرض ضربات اسرائیلیها و چپیهای فلسطینی و احزاب سیاسی قرار دارند، تشریح میکرد. مخالفتهای عجیب و دشمنیهای آقای جلالالدین فارسی با امام موسی صدر و با دکتر چمران نیز از همان ایام و مخصوصا بعد از پادرمیانیهای امام موسی صدر بین لبنانیها و سوریه آغاز شد؛ تا آنجا که بنده اطلاع پیدا کردم.
مقالات و گزارشات دکتر چمران راجع به لبنان و شیعیان را روزنامهی «پیام مجاهد»، نشریهی نهضت آزادی خارج از کشور، در آمریکا منتشر میکرد.
در پیروزی انقلاب و ماموریت دولت موقت بود که ایشان برای ادای وظیفه و مخصوصا تدارک و ترتیب جنگهای چریکی به ایران آمده بود. بنده دست به دامانش شدم و خواستم معاونت نخستوزیری در امور انقلاب را قبول نماید. ایشان به این شرط قبول این همکاری را کرد که از هدف اصلیاش دور نشود. از آن زمان چمران درگیریهای نظامی بعدی و ضرورت تاسیس سپاه انقلاب و گروههای ضربتی و چریکی مومن و فداکار به انقلاب را پیشبینی مینمود.
از ابتدای دولت موقت در اثر رقابتها بر سر قدرت و روح انحصارگری، کارشکنیهای زیادی علیه دکتر چمران و دیگر همکاران بنده از ناحیهی چپیها و سپس بعضی افراد غیرعادی یا متعصب مدعی انقلاب و اسلام! به عمل میآمد. در همان ایام که ایشان جان بر کف در سنندج و پاوه و سردشت و ارومیه میجنگید و به ارتشیان و پاسداران و داوطلبان، روحیه و ایمان و تعلیم و تربیت نظامی میداد، این دوستان و مدعیان خدمت و این دشمنان ظاهرا دوست، از تکرار و استمرار بر اینکه چمران مزدور آمریکا و جاسوس موساد و سیا است، دریغ نداشتند. در شورای انقلاب و شورای عالی دفاع نیز محیط و روی مساعدی برای چمران و گروههای بیریا و فداکار ایشان و برای جنگهای نامنظم وجود نداشت. ولی چمران با ایمانی خالص، دلی پرشور و جسمی خستگیناپذیر، از این جبهه به آن جبهه، از این مهلکه به آن مهلکه میشتافت و به استقبال لقای خدای لایزال و نجات کشورش رفته و بالاخره به درجهی اعلای شهادت رسید، و موفق به وصال جانان گردید. خدا او را رحمت کند و برنامهاش و خدماتش را پیروز بگرداند.