به گزارش سایت خبری مدارا؛ «رویکرد بینتیجه دولت» عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد به قلم عباس عبدی است که در آن آمده: بنده گمان میکنم که متولیان امر اطلاعرسانی از جمله آقای سخنگوی دولت، انگیزه نیکخواهی دارند و میخواهند که به اطلاعرسانی کشور سر و سامان دهند، به همین علت دستورالعملهایی صادر میکنند. ولی صادقانه و صمیمانه خدمت آقایان محترم عرض کنم که این کوششها بیفایده و اتلاف وقت است، زیرا بنیان رویکرد رسمی موجود درباره رسانه، روی آب است. در این یادداشت میکوشم که توضیح دهم. چندی پیش از طرف سخنگوی دولت بخشنامهای خطاب به استانداران کشور صادر شد که دو بخش از مصوبه شورای اطلاعرسانی را متذکر میشود.
یکم تهیه «روایت اول» از حوادثی که حساسیت در مورد آنها وجود دارد تا مانع از ایجاد شبهه در اذهان جامعه شود. دوم انتشار آنها در شبکههای اجتماعی و کانالهای اطلاعرسانی داخلی. این رویکرد به رسانه و اطلاعرسانی یا اجرا نمیشود یا اگر هم بشود، نتیجه بهتری از اینکه هست نخواهد داشت. چرا؟ در درجه اول موضوع را رسمی و دولتی میبیند و گمان میکند که میتوانند یا مجاز هستند که واقعیت و حقیقت را گزارش کنند ولی نهادهای رسمی در انجام وظیفه گزارشدهی خود ضعیف هستند. این برداشت به کلی نادرست است. چگونه ممکن است که نهادهایی در انجام همه وظایف خود خوب عمل کنند، ولی در اطلاعرسانی آنها ضعف داشته باشند؟ این نگاه سادهانگارانه است.
اطلاعرسانی فشل، یکی از اجزای عملکرد فشل و ناکارآمد مدیران است. شما خیال میکنید که کار آنان درست است و فقط باید خوب بازتاب داده شود. بارها گفتهاند که کارهای زیادی صورت گرفته ولی اطلاعرسانی نشده، مگر ممکن است؟ حکومت و دولت کارهای نکرده را هم تبلیغ میکنند و بعضا کارهای دولتهای پیش را چند بار به حساب خود میگذارند و حتی نقاط ضعف را به کلی منکر میشوند و مسوولیت نمیپذیرند، ولی هیچ کدام این تبلیغات در افکار عمومی موثر نیست. برای چه؟ برای اینکه مساله شما «روایت» است. گمان میکنید هر کس روایت اول را بگوید، فضای خبری را به تصرف خود درآورده.
این تصور به غایت نادرست است. بگذریم از اینکه در عمل روایت دهم هم متعلق به نهادهای رسمی نیست؛ ولی اگر روایت اول همان روایت حقیقت باشد، اثرگذار خواهد بود، ولی اگر روایت اول، روایت توجیه و پوشاندن نقایص باشد، به ضد خودش تبدیل میشود. کافی است به همین قضیه شاهچراغ توجه کنید که چگونه روایتهای اول مقامات رسمی موجب اغتشاش فکری و خبری شد.
به علاوه فرض کنید که یک روایت قطعی و درست و مطابق واقع را دولت داد، آیا مردم باور خواهند کرد؟ خیر. چرا باید باور کنند؟ اساسا چه توقعی دارید که دیگران باید روایت دولت یا هر نهاد یا هر فردی از دولت را باور کنند یا باور میکنند؟ این انتظار خلاف رویکرد حقیقتجویی است. در این باره یادداشت مستقلی خواهم نوشت که تفاوت مبنایی اعتماد به مقامات و اخبار در دنیای جدید با دنیای قدیم را نشان خواهد داد. نباید در این دنیای جدید انتظار داشته باشیم که مردم بر مبنای مفهوم اعتماد در دنیای قدیم رفتار کنند.
جالبتر اینکه تاکید کردهاید در شبکههای اجتماعی داخلی منتشر شود و این نشان میدهد که درک درستی از رسانه وجود ندارد. اساسا هنگامی که اطلاعرسانی یکسویه باشد و مجرای آن نیز از پیش تعیین شده باشد، چه نیازی به حرفه اطلاعرسانی است. صدا و سیما حی و حاضر است، اگر کاری از دست آن برمیآمد، وضعیت به اینجاها نمیرسید. اطلاعرسانی مبتنی بر حقیقت باید همراه با پاسخگویی در برابر خبرنگاران باشد، مجرای انتشار را هم روزنامهنگاران تعیین میکنند.
همین قید انتشار در شبکههای داخلی موجب بیاعتمادی بیشتر و حتی موجب زیان مادی به همین شبکههای اجتماعی داخلی است. با چنین رویکردهایی آنها را از اعتبار دور میکنید. راهحل چیست؟ کافی است که بفرمایید هر اتفاقی که افتاد، باید سخنگوی واحدی تعیین شود (برحسب هر مورد)، او روایت خود از حقیقت را بگوید، خبرنگاران از او سوال کنند و این پرسشها ادامه داشته باشد، مجرای انتشار خبر نیز ربطی به دولت و حکومت ندارد، هر جا میتواند منتشر شود. شبکههای اجتماعی داخلی نیز با این رانتها و انحصارگریها تضعیف میشوند نه تقویت.
تجربه شکست بزرگ صدا و سیما جلوی چشمان همه است. رجوع مردم به شبکههای اجتماعی به دلیل ترجیح این نوع رسانه به رسانه رادیو و تلویزیون نیست، به دلیل غرق شدن این رسانه در «جنگ روایتها» است.
زمان زیادی برای اثبات نادرستی این بخشنامه نیاز نخواهد بود.