به گزارش سایت خبری مدارا: خراسان نوشت: وقتی از همسرم جدا شدم، همه حق و حقوقم را بخشیدم تا سرپرستی پسر ۳ساله ام را به عهده بگیرم؛ چرا که من یک مادر بودم و با همه وجود به فرزندم عشق می ورزیدم. به همین خاطر هم شبانه روز تلاش می کردم تا مقدمات رفاه و آسایش پسرم را فراهم کنم اما متاسفانه …
زن۲۷ساله در حالی که گزارش پلیس ۱۱۰ را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مصلای مشهد می گذاشت ،اشک ریزان به ماجرای تلخی اشاره کرد که او را به مرکز انتظامی کشانده بود. این زن جوان گفت:۱۸سال بیشتر نداشتم که با «کرامت» ازدواج کردم اما از همان روزهای آغازین زندگی مشترک، مشاجره ها و درگیری های ما شروع شد چرا که به هیچ وجه با یکدیگر تفاهم نداشتیم. شوهرم مردی بی مسئولیت و پرخاشگر بود و برسر هر موضوع بی اهمیتی،داد وبیداد به راه می انداخت و موجب آبروریزی می شد. خلاصه کاربه جایی رسید که دیگر نتوانستم رفتارهای خشن او را تحمل کنم و به ناچار در حالی طلاق گرفتم که به خاطر پسر۳سالهام همه حق و حقوقم را بخشیدم تا بتوانم سرپرستی فرزندم را به عهده بگیرم.«سینا»همه وجودم بود ومن به دلیل عشق مادری حتی برای لحظهای هم نمیتوانستم از او دور بمانم.
بعد از طلاق در یک رستوران مشغول کار شدم. در سال های اول جدایی، پسرم را همراه خودم به سرکار می بردم و در همان جا از او مراقبت میکردم اما زمانی که به ۷سالگی رسید و او را در مدرسه ثبت نام کردم، دیگر او را در مدرسه می گذاشتم و خودم به سرکار می رفتم . همه تلاشم را به کار میگرفتم تا با درآمد اندک خود زمینه رفاه و آسایش او را فراهم کنم. پسرم کلید منزل را داشت و زمانی که از مدرسه به خانه بازمی گشت، به یکی از همسایگانم سپرده بودم تا دورادور مراقب فرزندم باشد چون در منزل اجاره ای زندگی می کردم و دوست داشتم به طور مستقل زندگی کنم و سربار خانواده ام نشوم؛ اما روز قبل زمانی که از سرکار به خانه بازمی گشتم ،همسایه ام مرا به کناری کشید و ماجرای عجیبی را بازگو کرد. او گفت: وقتی «سینا» از مدرسه به خانه بازگشت، پسر نوجوان یکی از همسایگان او را به بهانه دیدن کبوترهایش به پشت بام برد و من از داخل کوچه آن ها رامشاهده کردم که به درون لانه کبوترها رفتند احتمال می دادم شاید رفتار زشتی از پسر همسایه سر بزند به همین دلیل به در منزل آن ها رفتم ولی کسی در خانه نبود!
با این جملات همسایه ،نگرانی وجودم را فرا گرفت . سراسیمه به خانه رفتم و با همان زبان مادرانه درباره این ماجرا از پسرم سوال کردم. او ابتدا به خاطر تهدید پسر نوجوان سعی می کرد چیزی نگوید اما وقتی با اصرار و اطمینان من مواجه شد، ناگهان از رفتار شنیع و غیراخلاقی پسر همسایه سخن گفت که او را به بهانه دیدن کبوتران زیبایش به پشت بام کشانده بود و …
با توجه به اهمیت این موضوع و هشدارهای پلیسی به خانواده ها برای مراقبت مداوم از کودکان،پرونده ای در این باره تشکیل شد و مشاوره های روانشناختی برای این کودک و مادر وی در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.